فلسفه قیام عاشورا سلام بر نامی که روشنای ملکوت است . سلام بر واژه ی سرخی که خون، به شهادتش ایستاده است و خورشید را به گواهی صداقت خویش می خواند. سلام بر نسیم نور پرور و عطش زای آن ظهر؛ ظهری که لبریز از صدای مرثیه سرایی اقاقی ها شد. سلام بر ماه و خورشیدی که نقطه ی عطفشان، خون است سلام بر بغضی که شکننده تر از شیشه، در دل ابر می شکند. سلام بر یاقوت، که قطره قطره، از چشمان آسمان فرو می ریزد و فریاد می کند غربت کاروان کربلا را! سلام بر زمین، که ترانه ها می سراید؛ از سپیدی یاس و سرخی لاله؛ و کتاب هایی که می نویسد از غربت زینب، از مظلومیت آفتاب ! سلام بر بوسه ای که از لبان خشکیده ی آسمان، بر گلوی سرخ رنگ خورشید، نشست و بشارت داد شهادت را ! سلام بر کربلا و سلام بر مرغان آسمان نشین بهشت، که بر فراز خاک کربلا، مرثیه سرایی کردند. سلام بر جماعتی از بنی اسد؛ سلام بر دستانشان، که همدم خاک کربلا شد و سلام بر شهدای بهشتی کربلا ! در حادثه کربلا ما به مسائل زیادی بر می خوریم در یک جا (۱-) سخن از بیعت خواستن یزید از امام حسین و امتناع امام از بیعت، در یکجا (۲-) دعوت مردم کوفه از امام حسین و پذیرفتن امام .ولی در جایی بدون توجه به مسئله بیعت و بدون توجه به درخواست دعوت کوفیان ، حضرت امام حسین (ع) (۳-) از اوضاع حکومت و از فساد و حرام خواریها و ظلم و ستم انتقاد می کند و اینجا امر به معروف و نهی از منکر را لازم می بیند. البته حقیقتاً باید گفت همه ی این سه مورد تاثیر داشته است چون پاره ای از عکس العملهای امام بر اساس امتناع از بیعت ، پاره ای بر اساس دعوت مردم کوفه و پاره ای بر اساس مبارزه با منکرات و فسادهای آن برهه از زمان صورت گرفته است. حال به بررسی این سه عامل می پردازیم. عامل اول همه شنیده ایم که معاویه با چه وضعی به حکومت رسید . وقتی اصحاب امام حسن مجتبی (ع)، آنقدر سستی کردند امام یک قرارداد موقت با معاویه امضاء کردند در مفاد این صلحنامه آمده بود که بعد از مرگ معاویه مقام خلیفه مسلمین به امام حسن برسد و اگر ایشان به شهادت رسیده بودند به برادرش امام حسین منتقل شود برای همین معاویه امام حسن مجتبی را مسموم نمودند تا مدعایی نماند و خود معاویه می خواست حکومت را به شکل سلطنت و موروثی در بیاورد . تا زمان معاویه ، مسئله خلافت و حکومت یک مسئله موروثی نبود و فقط دو طرز تفکر بود: الف: یک طرز تفکر که خلافت، فقط شایسته کسی است که پیغمبر او را منصوب کرده باشد. ب: یک طرز تفکر دیگر این بود که مردم حق دارند خلیفه ای برای خودشان انتخاب کنند و این مسئله در میان نبود که یک خلیفه فرزند خود را جانشین خود نماید. اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود که نگذارد خلافت از خانه اش خارج شود ولی خود معاویه احساس می کرد این کار فعلا زمینه مساعدی ندارد و کسیکه او را به این کار تشویق و تشجیع نمود مغیره بن شعبه (لعنه ا…) بود چون مغیره خودش طمع حکومت کوفه را داشت مغیره همان شخصی بود که با غلاف شمشیر به پهلوی خانم زهرا (س) زد و همان مغیره ای که قبلاً هم حاکم کوفه بوده است و از اینکه معاویه او را عزل نموده بود ناراحت بود. برای همین مغیره به شام رفت و به یزیدبن معاویه گفت نمی دانم چرا معاویه درباره تو کوتاهی می کند دیگر معطل چیست؟ چرا تو را جانشین خودش نمی کند یزید گفت پدر فکر می کند این قضیه عملی نیست مغیره گفت عملی است چون هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت می کنند و مردم مدینه را مروان حکم و از همه جا مهمتر و خطرناکتر کوفه (عراق کنونی) است این هم بعهده من. یزید به نزد معاویه رفت و مطالب مغیره را گفت وقتی معاویه ، مغیره را احضار نمود مغیره با تملق گویی و منطق قویی که داشت معاویه را قانع می سازد . معاویه هم برای بار دوم به او ابلاغ حکومت کوفه را می دهد (البته این جریان بعد از شهادت امام حسن مجتبی (ع) یعنی سالهای آخر عمر معاویه بوده است) مردم کوفه و مدینه با پیشنهاد مغیره و مروان مخالفت کردند لذا معاویه مجبور شد خودش به مدینه برود . معاویه پس از تسلط کامل بر محیط داخلی و پهناور اسلام که از افریقای شمالی تا حدود چین توسعه یافته بود اولین و بزرگترین اشتباه خودش راجع به سیاست خارجی را مرتکب شد چون وقتی تصمیم گرفت پسر جوان و نالایقش را ولیعهد کند مردم نپذیرفتند و او شکست خورد و برای رسیدن به این قصد شومش مرتکب جنایت بزرگی شد و آن این بود که با امپراطور روم که نیرومندترین دشمن خونین اسلام و مسلمانان بود به نفع قصد شومش صلح کرد و با این عمل جلوی پیشروی اسلام را در اروپا متوقف ساخت و برای همراهی یک طرفردار نیرومند که تاج و تخت یزید را پشتیبانی کند حاضر شد باجی هم به دولت روم بدهد. معاویه زمانیکه که خودش به مدینه رفت سه نفر که مورد احترام مردم بودند را خواست (امام حسین (ع) ، عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم ، عبدالله بن زبیر، همان شخصی که به امام علی خیانت کرد و مسبب جنگ جمل شد) . معاویه سعی کرد با چرب زبانی به آنها برساند که صلاح اسلام ایجاب می کند حکومت ظاهری در دست یزید باشد ولی کار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد حتی به آنها گفت شما فعلا بیعت کنید ولی آنها قبول نکردند. معاویه هنگام مردن، سخت نگران وضع پسرش یزید بود و به او نصایحی کرد که اگر یزید جامه عمل می پوشاند یقیناً بیشتر می توانست حکومت کند نصایح این بود (ای پسر جان، من رنجِ ، بار بستن را از تو بر داشتم، کارها را برایت هموار کردم و دشمنانت را راحت نمودم و رقیبان عرب را زیر فرمانت آوردم و مردم حجاز را مورد منظر خود قرار بده و هر کس از آنها به نزد تو آمد گرامیش دار و هر کدامشان را هم غایب بود احوالش را بپرس ، اهالی عراق را نیز همینطور. و اگر خواستند حاکمی را از آنها عزل کنی دریغ نکن چون عزل یک حاکم، آسانتر از برابری با صد هزار شمشیر است اهل شام را هم مورد نظر قرار بده که اطرافیان نزدیک و ذخیره تو هستند و اگر از دشمنی در هراس بودی از آنها یاری بجو و چون موفق شدی آنها را به وطن خودشان برگردان زیرا اگر در سرزمین دیگر بمانند اخلاقشان بر می گردد. سپس معاویه می نویسد پسرم من نمی ترسم که کسی در حکومت با تو نزاع کند مگر ۳ نفر حسین بن علی – عبدالله بن زبیر- عبدالله بن عمر ]چون هر سه خلیفه زاده بودند[. حسین بن علی شخصی است که اهل عراق او را رها نکنند و او را وادار به خروج می کنند اگر خروج کرد و برابر او پیروز شدی از او درگذر که با تو خویشی نزدیک دارد و احترام و خلق او بسیار است و او نوه پیامبر است. اما عبدالله بن عمر اهل عبادت است و اگر تنها بماند با تو بیعت می کند. ولی عبدالله بن زبیر اگر بر تو خروج کرد و بر او پیروز شدی بند از بندش جدا کن که تا بتوانی خون دیگر اقوام خود را حفظ کنی. معاویه می دانست این سه نفر یقیناً اعتراض خواهند کرد چون اعتراض آنها به نظر معاویه بدین دلیل بود که اگر خلافت به ارث برده می شود ما هم باید وارث باشیم و اگر خلافت به سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان سابقه دار تر از یزید هم وجود داشت و این اعتراضات واقعاً در ذهن اکثر مسلمان بود معاویه در این نصایح کاملا پیش بینی کرده بود که اگر یزید با امام حسین (ع) به خشونت رفتار کند و دست خود را به خون آغشته کند دیگر نمی تواند خلافت خود را ادامه دهد بقول بنی امیه متأسفانه یزید نتوانست سیاست مرموزانه پدرش را اعمال کند و سیاستی غلط را اعمال نمود و زحمات ۵۰ ساله معاویه را رشته کرد . معاویه فردی زیرک بود و خوب می دانست و می توانست پیش بینی کند ، بر عکس یزید که اولا جوان بود ثانیا مردی بود که اشراف زاده و با لهو و لعب مانوس شده بود و کاری کرد که در نهایت به زیان خاندان بنی امیه و ابوسفیان تمام شد. بعد از اینکه معاویه در نیمه رجب سال ۶۰ هـ . ق به درک رسید یزید به حاکم مدینه ولید بن عقبه ابوسفیان (نوه ابوسفیان) نامه ای می نویسد و مرگ معاویه را اطلاع می دهد و طی نامه ای خصوصی دستور داد از حسین بن علی (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بیگرد و اگر بیعت نکردند سرشان را برای من بفرست وقتی ولید بن عقبه نامه یزید را دریافت کرد امام بعد از سه روز حرکت کرد. (علتش را انشاءاله در مطالب بعدی خواهیم گفت) و به مکه هجرت نمود و شاید فکر شود که هجرت بدین جهت بوده است که مکه حرم امن الهی است و خون حضرت را نمی ریزند خیر بلکه اولا اعلام مخالفت خودش را اعلام کرد ثانیا اگر در مدینه می ماند صدایش آنقدر به عالم اسلام نمی رسید و اگر شهید هم می شد خونش تاثیر زیادی نداشت برای همین صدایش در اطراف پیچید که امام حاضر به بیعت نشده است ثالثاً و از همه مهمتر امام حسین سوم شعبان وارد مکه شد و ماههای شعبان ، رمضان، شوال، ذی القعده و تا هشت ذی الحجه در مکه ماند ماههایی مهم که مردم جهت حج عمره آنجا می آمدند تا اینکه هشت ذی الحجه رسید و مردم که برای حج تمتع لباس احرام می پوشیدند و می خواستند به سوی منی و عرفات بروند همان لحظه ناگهان امام حسین (ع) اعلام می کند من می خواهم به طرف عراق و به سوی کوفه بروم یعنی پشت به حج و کعبه می کند و اعتراض و عدم رضایت خودش را به این شکل اعلام می کند. البته مسئله بیعت مسئله اصلی قیام نیست فقط تأثیرش این بود که جرقه این حادثه عظیم کربلا زده شود. عامل دوم در آن روز جهان اسلام سه مرکز بزرگ و موثر داشت مدینه که دارالهجره بود. شام که دارالخلافه و کوفه که قبلا دارالخلیفه بود و امیرالمؤمنین علی (ع) در آنجا مرکز حکومت خود قرار داده بود. بعلاوه کوفه شهر جدید التأسیسی بود که بوسیله سربازان اسلام در زمان عمر بن الخطاب (ل) ساخته شد و آنرا سربازخانه اسلامی می دانستند، وقتی مردم کوفه می فهمند که امام با یزید بیعت نکرده نامه به امام می نویسند که اگر به کوفه بیائید ما شما را یاری می کنیم و تاریخ قضاوت خواهد کرد که زمینه مساعد بود ولی امام حسین (ع) از این فرصت طلائی استفاده نکرد و اگر پاسخ مثبت دهد می دانست کوفیان غیرت ندارند و ناکس هستند و تجربه داشت که به پیامبر(ص) و علی (ع) و امام حسن (ع) خیانت کرده بودند. متأسفانه وقتی این تاریخها بدون تحلیل و فکر خوانده شوند عده ای دیگر فکر خواهند کرد که باید امام در خانه راحت نشسته و کاری نداشته باشد که بر سر اسلام دارد چه بلائی وارد می شود و فکر می کنند امام را تنها چیزی که حرکت داد دعوت مردم کوفه بوده است در صورتیکه امام حسین آخر ماه رجب که اوایل حکومت یزید بود برای امتناع از بیعت از مدینه خارج شد و چون مکه حرم امن الهی است و آنجا امنیت بیشتری وجود دارد لذا امام به مکه شرفیاب شدند ولی نامه کوفیان در ۱۵ رمضان به امام حسین (ع) رسید یعنی یک ماه و نیم بعد از اینکه امام نهضت خود را با عدم بیعت شروع نمودند نامه ها به دست امام رسید بنابراین دعوت مردم کوفه موضوع اصلی در این نهضت نبود بلکه در یک امر فرعی دخالت داشت . ماه رجب و شعبان که ایام انجام حج عمره است مردم از اطراف به مکه می آیند و بهتر می توان آنها را ارشاد نمود . بعد از این ایام هم که موسم حج تمتع می- رسد و فرصت مناسبی برای تبلیغ است . بنابراین حداکثر تاثیر مردم کوفه در این حادثه عظیم کربلا این بود که امام مکه را مرکز قرار نداد به سوی کوفه برود وتاثیر دیگرش این بودکه امام پیشنهاد عباس را نپذیرد چون گفته بود امام کوفیان ناکس هستند یا به یمن برو یا به کوهستانهای آنجا پناه ببر یا اینکه دیگر به مدینه برنگرد. امام هم مطلع شدند که اگر در مکه بمانند ممکن است در همان حال احرام که قاعدتاً کسی مسلح نیست، مامورین یزید خون حضرت را بریزند و هتک حرمت خانه خداوند شود و حرمت حج و اسلام شکسته شود و هم اینکه فرزند پیامبر را در حالت عبادت در حریم خانه خدا به شهادت برسانند از همه مهمتر، خون حضرت سیدالشهدا هدر می رفت و بعد هم شایع می- کردند که حسین با شخصی اختلافی جزئی داشته و او هم حضرت را کشت و مردم جاهل آن زمان هم قبول می کردند مسئله دیگر ، اگر کوفه هم صد در صد اتفاق آراء داشتند و خیانت نمی- ورزیدند احتمال صدرصد نمی توانستیم بدهیم که امام پیروز می شدند چون تمام مسلمانان که مردم کوفه نبودند اگر مردم شام را که قطعاً و یقیناً به آل ابوسفیان وفادار بودند را به تنهایی در نظر بگیریم کافی بود که احتمال پیروزی را تنزل دهد چون همین مردم بودند که در دوران خلافت حضرت علی (ع) توانستند در جنگ صفین با مردم کوفه ۱۸ ماه بجنگند. عامل سوم که مربوط به خود یزید است: امام اگر بیعت می کرد اولا تثبیت خلافت موروثی بود ثانیا شخصیت خود یزید است که او فردی فاسق و بدتر از همه متظاهر به فسق بود معاویه و بسیاری از خلفای بنی امیه فاسق بودند ولی یک مطلب را کاملا درک می کردند و می دانستند اگر بخواهند ملک و قدرتشان باقی بماند باید تا حدودی زیاد ، مسائل اسلامی را رعایت کنند و می دانستند اگر میلیونها نفر جمعیت از نژاد های مختلف چه در آسیا، آفریقا و یا اروپا در زیر حکومت واحد در آمده اند فقط به این دلیل است که فکر می کنند خلفای آنها مسلمانند، به قرآن اعتقاد دارند و الا اولین روزی که احساس کنند که خلیفه خودشان ضد اسلام است ، اعلام استقلال خواهند کرد . معاویه هم شراب می خورد ولی دیده نشده بود در یک مجلس رسمی و علنی شراب خورده یا در حالت مستی وارد شود در حالیکه یزید علناً در مجالس رسمی شراب می خورد و میمون بازی می کرد که برای میمونش کنیه ای به نام اباقیس انتخاب کرده بود ، و کلاً عامل سوم ارزش بسیار بیشتری از دو عامل قبل دارد و به دلیل همین عامل بود که این نهضت ، شایستگی پیدا کرد که برای همیشه زنده بماند بدلیل برملا کردن فسق و فساد دستگاه حکومت و ریخته شدن خون بهترین و پاک ترین بندگان مخلص خدا که باعث شد تا قیام قیامت این نهضت فراموش نشده و هر روز تازه و زنده تر بماند. بنابراین اگر از امام بیعت هم نمی خواستند یا از او دعوت نمی کردند باز امام قیام می کردند و ساکت نمی شدند چون امام فطرتاً شخصیتی منتقد، معترض ، انقلابی و قائم ، نسبت به فسادهای جامعه داشتند و دیگر زمان سکوت یا صلح نبود . دو جنبه قیام عاشورا حادثه و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد یک صفحه سفید و نورانی دیگری صفحه سیاه و ظلمانی که هر دو صفحه در این صحنه روزگار دنیا، بی نظیر است. صفحه ظلمانی از آن نظر که در آن فقط جنایت دیده می شود که شاید به جای حادثه بهتر باشد فاجعه بنامیم. آب ندادن به بهترین انسانهای روی زمین را می بینیم ، جدا کردن سر از بدن پاک ترین بندگان خدا ، حتی طفل شش ماهه و غارت کردن لباس و غنائم آنها را می بینیم ، شلاق زدن به زن و بچه اسیر و تشنه را می بینیم، اسیر را بر شتر بی جهاز سوار کردن می بینیم ، ترساندن زن و بچه های یتیم و به آتش کشیدن خیمه ها و عریان کردن سر بهترین و پاک ترین زنان دنیا را می بینیم ، و خلاصه جنایتی نبوده که این جانیان که سران آنها از جمله یزید بن زیاد و عمربن سعد و شمربن ذی الجوشن و خولی و حرمله و …. بوده اند ، انجام نداده باشند که ذکر کردن آنها در این مبحث نمیگنجد و در تاریخ بی مانند است. در دنیا جنگهای بسیار دیده شده مانند جنگهای صلیبی ، جنگ اروپایئان در اندلس ،کشتار آمریکائیان در ویتنام و … ولی اینطور فاجعه ای دیده نشده که اهل بیت و اقوام و دوستان و بزرگان خود را اینگونه به شهادت برسانند. صفحه نورانی آن، که مقدس، و دارای درس اخلاقی ولی گریه آور است افتخارات امام و یارانش و اسراء می باشند که چگونه آزاده بودن و ایثار و فداکاری را برای بشریت به ارمغان آورده اند . این صفحه نورانی بحدّی است که دستگاه بنی امیه به اشتباه خود پی برد و هر کدام تقصیر را به گردن دیگری انداخت و دیدند که پیکر پاک و بی روح امام حسین(ع) از زنده ایشان برای آنها زنده تر شد . بطوریکه زینب(س) فرمود (کدکیدک ، واسع سعیک ، ناصب جهدک فو لله لاتمحوذکرنا، ولا تمیت و حینا) (هر نقشه ای که داری ، بکار ببر ولی مطمئن باش تو نمی توانی مرا بر دار بکشی ، برادرم زندگیش طوری دیگر است او نمرد بلکه زنده تر شد) حتی خود امام در شب عاشورا می فرمایند: (من یارانی در جهان بهتر از یاران خود سراغ ندارم و شما را بر یاران جنگ بدر که یاران پیغمبر بودند ترجیح می دهم) زمین و زمان و تمام موجودات عالم تا ابد یزید و یزیدیان را لعنت می کنند و سلام و صلوات خود را نثار حسین علیه السلام و اصحابش می نمایند؛ السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.